آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

استانبول

ما یه چند روزی رفتیم ترکیه سک سک کردیم برگشتیم، من که خیلی دوست داشتم این شهر رو، از بس چشم اندازهای زیبایی داشت. اما اصولا" سفری نبود که به آرام خوش بگذره چون هیچ برنامه اختصاصی برای آرام نداشتم تنها کار مثبتی که کردم تو این سفر کالسکه آرام رو با خودم بردم که خیلی خیلی زیاد به دردم خورد. روز اول داشتیم می رفتیم جزیره بالاخره قسمت شد بابا ها هم کالسکه هول بدن!!! اینجا ورودی کاخ توپکاپی هست اینجا محوطه کاخ هست و این ژست مظلومت منو کشته مادر علی و آبتین . این دو تا برادر انقدر این مدلی به هم عشق می ورزیدن که من کلی دلم خواست که آرام یه خواهر یا برادر داشته باشه که انقدر مهربون باشن با هم بچه ما رو ولش کنی کفش...
30 شهريور 1392

دبی

بزرگترین تجربه ام در این سفر این بود که دفعۀ بعدی که خواستم برم سفرهایی از این دست  که پیاده روی زیاد داره، حتما" حتما" حتما" کالسکه با خودم ببرم، فرقی نداره که آرام  3 ساله باشه یا 4 ساله یا 5 ساله! حالا که برگشتم یه فیزیو تراپیِ اساسی نیاز دارم از بس که آرام رو بغل کردم. آرامِ جان وقتی فواره آبشار یا هر چیزی که آب توش باشه می دید از خودش بی خود می شد و چنان ذوقی می کرد که ملت فکر می کردن ما از یه جایی اومدیم که احتمالا" سالهاست خشکسالی اومده و این بچه تا حالا آب ندیده که انقدر هیجانزده می شه و می خواد آبِ مورد نظر رو امتحان کنه ببینه اصلا" چی هست! و چمن هم که می بینه باید کفشها رو از پا در بیاره و پا برهنه روی چمن ...
26 اسفند 1391

جزیرۀ هرمز

چند سالی بود که دلم می خواست برم به این جزیره تا از سواحلِ بکرش لذت ببرم ، وقتی برای اولین بار بزرگترین فرش خاکی در دنیا دراین جزیره طراحی و اجرا شد اشتیاقم برای رفتن به اونجا بیشتر هم شد تا اینکه امسال وقتی شنیدم جمعه از چهارمین فرش خاکی رونمایی می کنند عزمم رو جزم کردم و به همراهِ دوستم و آرام و ویانا عازم این جزیره شدیم. مز داستان این فرشِ خاکی اینه که یه گروهی به نام گروه هنرِ نوِ هرمز با الهام از اسطوره های خاص استان هرمزگان این فرش های خاکی رو طراحی می کنن که از 12 طیف رنگیِ خاکِ موجود در جزیرۀ هرمز در این طراحی به کار برده شده. اسطورۀ امسال (که چهارمین سالِ اجرای این طرح هست) مِلمِداس انتخاب شده بود. مِلمِداس موجودی است افسان...
30 بهمن 1391

نگفته های سفر تهران

کاخ سعد آباد آشنایی با وسایل حمل و نقل عمومی هیچ کاری تو مترو نداشتیم فقط به خاطر اینکه بچه ها با مترو به عنوان یه وسیلۀ حمل ونقل عمومی آشنا بشن تجربه اش کردیم، به خاطر آلودگی هوا نتونستیم سوار اتوبوس و تاکسی هم بشیم، خوب اشکال نداره این دو تا رقم رو بندرعباس بهش می پردازیم.   و کاخ سعد آباد که تعریف نمی خواد چرا خارج شدن بخار از دهن انقدر پدیدۀ جالبیه! حتی برای من هم!!! توی موزه ها تنها چیزی که برای آرام و ویانا جذابیت داشت این ببره بود. آرام می پرسید این ببره چطوری اومده اینجا؟!   ...
27 دی 1391

دماوند

از بی اکسیژنیِ  تهران پناه بردیم به دماوند، هم آرام تا به حال برف رو لمس نکرده بود هم چند روز بود که یه نفسِ عمیقِ بی دغدغه نکشیده بودیم .   چند روز پیش که تهران برف اومد فقط از توی بالکن به بارشِ با کرشمه اش نگاه کردیم و بعد از تموم شدنش چون تو اوج تب آرام بود نتونستیم بریم بیرون که آرام از نزدیک هم برف رو لمس کنه. دماوند هم چند روز پیش برف اومده بود و برفی که روی زمین نشسته بود تقریبا" آب شده بود اما انقدری بود که دردونۀ من اینطوری ذوق کنه؛ و بعد از اینکه دستش رو می زاره روی برف اینطوری دست کوچولوش یخ بزنه و چرا های کودکانه اش شروع بشه که چرا دستم یخ کرد؟ چرا برف آب شد؟ چرا دستکش ندارم؟.... و خودش به تنهای...
15 دی 1391

گرمسار

گرمسار شهر آبا و اجدادیِ منه، هیچ وقت توی این شهر زندگی نکردم اما همیشه وقتی به اونجا سفر می کنم احساس دلتنگی شدیدی بهم دست می ده. انگار همه عمرم اونجا بودم و تعلق خاطر دارم بهش، هرچند که هر دفعه بیشتر از 3 روز نمی مونم اما همۀ آدمهای این شهر به من انرژی می دن دوستشون دارم و امیدوارم همیشه شاد باشن و پر از آرامش که مایۀ آرامش من هستن. آب و هوای این شهر بیابانی و خشکِ واسه همین زمستون خیلی سردی داره، این چند روزی که اونجا بودم حسابی سرد بود و آرام برای اولین بار در عمرش شاهد خروج بخار از دهنش بود و کلی بابت این قضیه هم هیجان زده می شد و توی اون سرما منو مجبور می کرد که بریم بیرون تا بخار درست کنه!!!   ما این چند روز مهمون عمو جا...
8 دی 1391

ماجرای تهران و تب

تهران اومدن ما هم حکایتی شده واسه خودش، اصلا" اومدیم تهران که آرام رو ببریم دکتر، دکتر مورد نظر ( دکتر اشرفی ) به این زودی بهمون نوبت نمی داد، یه دکتر آشنا( دکتر صفا)  پیدا کردیم  و معرفمون شدن تا دکتر مورد نظر( دکتر اشرفی) بین مریض حاضر بشه ما رو بپذیره، خوب پرژه موفقیت آمیز بود حالا بماند که اونجا سرِ  گرفتن نواز مغز چه جنگولک بازی در اوردیم، و در نهایت یه آزمایش خون برای آرام نوشت و باید دوباره می رفتیم پیشش. اون شب آرام تب کرد، خوب چیز عجیبی نبود آرام همیشه وقتی می یاییم تهران روز اول تب می کنه( هه! عجیبه نه؟!) بردیمش پیشِ یه دکترِ سوم( دکتر فراشاهیاد)  تشخیص ویروس داد و گفت با رژیم غذایی بهتر می شه. سه روز گذشت و...
29 آذر 1391

باران متفاوتِ تهران

چند روز هست که اومدم تهران، از روزی که اومدم فقط یه روز بارون نیومده، بارونِ تهران رو خیلی دوست دارم چون به اندازه کافی می تونی از باریدنش لذت ببری. تو بندرعباس به خاطر اقلیم خاصش همیشه شاهد رگبار هستیم که شاید در خوشبینانه ترین حالت فقط 5 دقیقه بباره، تا میایی به خودت بیایی که نسکافه ات  رو درست کنی و بری جلو پنجره یا تو بالکن، باریدن بارون رو تماشا کنی و نسکافه ات رو بالذت بخوری و حال کنی، بارون که تموم شده هیچی تازه ذره ای  ابر هم توی آسمون نمی بینی، انگار نه انگار که همین حالا داشت شلاقی می بارید! حالا اینجا می تونی ساعت ها به صدای بارون گوش بدی و به باریدنش نگاه کنی برای اولین بار تو عمرت سرما ریزک ببینی ( یه چیزی بین برف ...
25 آذر 1391

کیش (قسمت آخر)

آرام خیلی اهل پیاده روی نیست و ترجیح می ده که یکی بغلش کنه, به همین خاطر فکر کردم کالسکه خیلی به کارم بیاد بنابراین با خودم بردمش. 1 بار توی باغ پرندگان آرام به مدت 2 ساعت توی کالسکه اش خواب بود و یکبار هم یه نیم ساعتی توی بازار چون مشغول خوردن تنقلات بود تو کالسکه نشست. خوب خیلی به درد آرام نخورد اما به درد من ...! حداقل به عنوان چرخ دستی, کیسه های خریدمو باهاش حمل کردم عاشقِ اون سیبیلاتم هستم دخترکم   آرام به مطالعه خیلی علاقه داره و گاهی برای خودش کتاب یا روزنامه می خونه و قصه های جدید از خودش خلق می کنه, تو این سفر اما قصه های روی تابلوها!!! هم براش جذاب شده بودن اینجا تو ایستگاه تاکسی قصه یه مورچه کوچولو...
29 مهر 1391