آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

برای آرام

نازنین مادر، به خاطرِ وجودت از خدای مهربون سپاسگذارم. وقتی بعد از چند سال انتظار به دنیا اومدی من هم با تو یه بارِ دیگه متولد شدم و با تو رشد کردم. تو بزرگ شدی و من در کلاسِ درسِ تو بزرگتر. آرامِ من، مهربون باش و با گذشت و همه رو دوست داشته باش برای رسیدن به خواسته هات تلاش کن و خودت باش نه اون چیزی که دیگران می خوان که باشی. تولدت مبارک     ...
5 خرداد 1392

اقتدارِ کودکانه!

ساعت 9 به آرام گفتم حالا برو کتاباتو بیار تا بخونیم ( آخرین کارِ قبل از خواب) آرام بهم گفت ؛ مامان خواهش می کنم منو مجبور نکن بخوابم! بعد از چند دقیقه که با هم کلنجار رفتیم گفت؛ مامان پس قبل از کتاب می خوام حباب بازی کنم تا تاین ام ( تایم ام) تموم شه!   منِ ساده دل فکر می کنم تو هنوز نی نی کوچولوی مامانی، اما انگار سخت در اشتباهم!   بعد نوشتِ بی ربط ؛ می شه یکی به من بگه چرا وقتی گزینۀ " نظرات پس از تایید نمایش داده شود" رو انتخاب می کنم، نظرات پس از تایید نمایش داده نمی شود؟!!! ...
9 ارديبهشت 1392

روزی برای فکر کردن

دیروز( 22 فوریه) روز تفکر بود، حتی اسمش هم آدم رو به فکر فرو می بره. فکر کردن اصول داره و به سادگی می شه یه متفکر شد، نه به این معنی که یه اختراع یا اکتشافی بکنی به این معنی که بتونی خوب رو از بد تشخیص بدی و راه درست رو انتخاب کنی و کدوم مادری هست که دوست نداشته باشه فرزندِ دلبندش دارای این مهارت باشه؟  دلم می خواد  بدونی که از زندگی چی می خوای و راهت رو ، راهی که خودت دوست داری و می دونی که درسته نه اون راهی که من بهت نشون بدم، به درستی و با درایت انتخاب کنی و همون کسی بشی و به همون چیزهایی برسی که خواستۀ خودت بوده. خیلی هم سخت نیست فقط باید یاد بگیری که فکر کنی یا بهتره بگم درست فکر کنی. امیدوارم وقتی این پست رو می خونی یه ...
5 اسفند 1391

به آیینِ مهر

دختر نیکونهادِ من! اگه یه روز عاشق شدی و دلت پر میکشید برای روزی که تمام عشق و دلدادگیت رو به نیمه ی یافته شده ت هدیه کنی، دلم میخواد اون روز "سپندارمذگان" باشه. آرزو میکنم که نیمه ی دیگر تو هم این روز رو به نام تو و عشق، همیشه پاس بداره و هر سال با شکوه هر چه تمام تر برات جاودانه کنه. یادت باشه که پیام من رو به فرزندتم برسونی تا سینه به سینه این آیین رو مانا کنن. بیست و نهم بهمن رو توی روزمرگیات به رنگ قلبی عشق، حیات ببخش. +   پ.ن؛ این پست رو با همین عنوان از وبلاگ نیروانای عزیزم اینجا کپی کردم. ...
30 بهمن 1391

خواب ناز یک فرشته

انقدر شیرینی و دوست داشتنی که از نگاه کردن به صورت ماهت سیر نمی شم، وقت خوابت لحظه های غنیمتیه برای من چون ساعت های بیداری نمی تونم این همه وقت بهت زل بزنم و عشق کنم و لذت ببرم و انرژی بگیرم. به قول دوستی توی خواب فرشته تر از هر وقتِ دیگه ای. دوستت دارم فرشته نازنینم ...
11 آذر 1391

برای آرام...

عشق من! امروز دو نیم ساله شدی. زمان چنان به سرعت سپری شده که باورم نمی شه 30 ماهه که متولد شدی. توی چند ماهه گذشته قدم های بزرگی برداشتی، دیگه پمپرز نمی شی و شیشه نمی خوری، کلی حرف زدنت عوض شده و کلمه ها و جمله ها رو صحیحتر ادا می کنی، خودت به تنهایی غذا می خوری( البته کلی هم ریخت و پاش می کنی)،شبها تو اتاق خودت می خوابی و لازم نیست من تاصبح پیشت بخوابم و دیگه شبها بیدار نمی شی و یه سره تا صبح می خوابی. به یه چیزایی خیلی علاقه داری، مثلا" عاشق کتاب خوندن هستی، از تابستون شدیدا" به پازل علاقمند شدی و حالا پازل های 12 تا 15 تیکه رو خودت به تنهایی درست می کنی. وابستگی ات به پتوی کرم رنگت کمتر از قبل شده اما هنوز با همون پتو شبها می خوابی حا...
3 آذر 1391

درد دل برای آرام

امروز از اون روزها بود که دلم می خواست زودتر تموم بشه. چند روزه برای خوابیدنت خیلی اذیتم می کنی, انقدر آستانه تحملم کم شده که کوچکترین نافرمانی از طرف تو شدیدا" عصبی ام می کنه و چند بار باعث شد سرت داد بزنم... امروز آخه از دنده چپ بلند شده بودی , بعد از ظهر با هیچ ترفندی نخوابیدی, بعدش ساعت 6 گیج خواب شدی و دوباره بد اخلاقی کردی. بردمت سرزمین ستاره ها که بازی کنی اما اونجا هم حسابی کلافه کردی منو و شب چنان بی انرژی و بی حوصله و خسته بودم که رهات کردم تا هروقت دلت خواست بخوابی وتو در حالی که داشتی واسه خودت کتاب می خوندی خوابت برد, ساعت 1 بعد از 15 ساعت متوالی که بیدار بودی. این روزها زیاد سرکشی می کنی و بیشتر روی حرفت پا فشاری می کنی...
25 آبان 1391

دنیای دوست داشتنی من

همیشه قبل از خواب باید یه دو جین کتاب برای آرام بخونم تا خوابش ببره. یکی از کتابهایی که تازگی ها براش خریدم و خیلی خیلی دوستشون داره مجموعه هشت جلدی " دنیای دوست داشتنی من" از تاد پار انتشارات شهر قلم هست . من چون همه هشت جلدش موجود نبود فقط چند جلدش رو خریدم. کتاب صلح و زمین خیلی مورد توجه آرامِ و یکی از کتابهای ثابتِ هر شبِ که باید بخونیم. حالا چیزی که باعث شد راجع به این مجموعه بنویسم اینه که آرام این روزها همش داره جمله های این کتاب رو توی بازیها و اتفاقات  روزمره تعمیم می ده, چطوری؟ الان می گم: - وقتی می ریم بیرون توی خیابون حتما" باید آشغال ها رو توی سطل آشغال بندازه و به من می گه مامان صحل ( صلح ) یعنی آشغال توی خیابو...
22 آبان 1391
1