آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

یاد ایام

این ایمیل رو چند ماه پیش از دوستی دریافت کردم که بسیار دوست می دارمش. چند روز پیش مهمونش بودم در محل زندگی فعلیش که 250 کیلومتر از من دوره. خاطرات دوست داشتنی زیادی با هم داریم که به یاد اوردنِ هر کدومشون منو به وجد می یاره، یکی از آدمهای مثبتِ پررنگِ زندگیِ منه که تا چند ماه دیگه قراره مامان بشه....   slm Aram e jan emrooz vaghti ba'd az modat ha chesham be in axaye khoshgelet oftad kheili delam baraye didane to azize doost dashtani o maman vida-e nazaninet tang shod, in axato kheili doost daram. rasti koochoolooye khoshmaze weblogetam didam . midooni kheili bozorg shodi? ishalla khoda to ro vase mamano babat va ouna ro vase to n...
20 تير 1392

دختر کو ندارد نشان از پدر!!!

این دردونۀ شیرینِ  ما حسابی به کتاب خوندن علاقه داره، قبل از نوروز ازش پرسیدم که دوست داره من و بابا چی براش عیدی بخریم و گفت کتاب می خواد، اولین کاری که صبح از خواب بیدار می شه انجام می ده ، البته بعد از صبحانه، مطالعۀ کتابه، وقتی می خواییم از خونه بریم بیرون یه چند تا کتاب با خودش بر می داره، بدون کتاب خوندن که شبها خوابش نمی بره ،حتی دستشویی هم که می ره دلش می خواد براش کتاب بخونم. این رفتار البته برای من تازگی نداره چون سالها با مردی زندگی کردم که هرگز از کتاب جدا نشده و به شدت اهلِ مطالعست. حالا تازگی ها آرام یه کارِ با مزه می کنه...   دیگه به سه چهارتا کتاب بسنده نمی کنه وقتی بخواد مطالعه کنه به قول خودش، یه گاری! کتاب...
22 فروردين 1392

اندر حکایت بی خوابیِ آرام

دخترِکِ ما تا 5 ماه پیش عادت به خواب مداومِ شبانه نداشت. به زبان ساده تر طولانی ترین زمانی که می خوابید 4 ساعت بود، بنا بر این مثلا" اگر ساعت 10 شب می خوابید، ساعت 2 صبح بیدار می شد و دیگه تا صبح نمی خوابید، شنگول و سرحال همون کارهایی رو می کرد که قاعدتا" باید اول صبح انجام می داد حالا تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل...!!! دیروز باید آرام رو برای معاینه دندونش می بردم دکتر، زمان خواب عصرش به همین خاطر بهم ریخت و تا ساعت 8.30 خواب بود بنا بر این به یاد ایامِ بی خوابی! تصمیم گرفتم لب فرو ببندم و شاهدِ کودکانه های آرام باشم نصف شبی! از محسنات راه انداختن وبلاگ واسه دردونه ات اینه که دوربین به دست می شی و دنبال شکار لحظه ها، برای اون دو...
21 دی 1391

آرام و باب اسفنجی

آماده ايد بچه ها؟ پس همه با هم: هو ليوز اين ا پاين اپل آندر ذ سي اسپانج باب اسكور پنتس ابزربنت اند يلو اند پرس ايز هي اسپانج باب اسكور پنتس اسپانج باب اسكور پنتس اسپانج باب اسكور پنتس اسپانج باااااااااااااااااااااااااب اسكور پـــــــــــــــــــــــــــــــــنتس دارادي ديدام ديدام همينجا رسما مينويسم كه ثبت شه: اگر بانويي تشريف داريد كه توي اين سن علي رغم عدم وجود هيچگونه بچه مچه در كل خانواده تون تمامي اپيزدهاي اسپانج باب رو ديديد و كماكان هر روز تكرارشون رو تماشا ميكنيد و تو خونه راه ميريد و آهنگش رو داد ميزنيد... از سلامت كامل روحي و رواني برخورداريد ولو اينكه مامانتون مرتب متذكر شه كه: "پس تو كي ميخواي بزرگ شي بچه؟" نوش...
6 دی 1391

شن بازی

هر سال توی گرمای تابستون حسرت هوای خوب پاییز و زمستون دیوونه ام می کنه و به خودم قول می دم هوا که بهتر شد کمال استفاده رو ببرم، آخه فصل خنکِ بندرعباس عمر کوتاهی داره و 3 یا 4 ماه بیشتر طول نمی کشه. در همین راستا جمعه بعد از نهار یه سر رفتیم ساحل تا از هوای خوب پاییزی لذت ببریم و بچه ها هم خوش بگذرونند که البته همیشه هدف خوش گذشتن به اونها بوده. همه عکسها ی جمعه فوق العاده شدن، برای انتخاب عکسهایی که در ادامه مطلب خواهید دید کلی با خودم کلنجار رفتم تا از حدود 230 تا عکسی که گرفتیم این تعداد رو انتخاب کردم.   به ترتیب از راست به چپ؛ سایه من!، سایه لیلا که داره به بچه ها اشاره می کنه!، ویانا، ...
18 آذر 1391

جمعه پاییزی

هوای این روزهای بندرعباس خیلی دلچسب شده، حتی آفتابش هم دل انگیزه حالا فکر کن که هوا ابری هم باشه و کم شرجی. جمعه به اتفاق رادین و عمه مریم رفتیم کنار دریا برای بادبادک هوا کردن اما پروژه با شکست مواجه شد چون نه من و نه عمه مریم بلد نبودیم بادبادک رو درست مونتاژ کنیم البته بادبادک خیلی پیچیده ای نبود ولی دائم سقوط می کرد، در هر صورت بی خیال بادبادک شدیم و فرصت بازیِ دیگه ای به بچه ها دادیم که خیلی هم کیف کردن به قول رادین بیسکوتر( اسکوتر) بازی خیلی چسبید!     ...
12 آذر 1391