وقتی آرام فرشته می شود!!!
آرام رفته توی صندوق عقب ماشین نشسته و می گه؛ دیدی مامان منم فرشته شدم! بهش می گم مگه فرشته ها می رن تو صندوق عقب می شینن؟ می گه خوب....( یه کم فکر می کنه) بله اونها شبها می رن تو صندوق عقب می خوابن که کسی نبیندشون!!! بهش می گم خوب چرا جای دیگه نمی رن بخوابن مثلا" بالای درخت؟ آرام با حسرتِ تمام می گه آخه اونها کوچولو هستن مثلِ من! ( یه کم فکر می کنه و می گه ) کاش من بزرگتر بودم می تونستم برم بالای درخت، خوب می دونی ( آب دهنش رو قورت می ده) فرشته های بزرگتر بالای درخت می خوابن ...