آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

لغت نامه آرام

آرام تقریبا" یک ونیم ساله بود که شروع به حرف زدن کرد و در عرض یک ماه می تونست حدودا" 200 کلمه بگه تا قبل از دو سالگی هم جملات رو کامل می گفت. الان دیگه یه بلبل زبونیه که بیا و ببین و بعضی از کلمات رو خیلی بامزه ادا می کنه مِسکا   =  مسواک استوکر = اسکوتر صندوق صدوات  = صندوق صدقات ذربه بین = ذره بین اَخفار   = اخبار گربَبَن  = گردنبند    
4 آذر 1391

یه جک عشقولانه!

من- دوستت دارم آرام آرام- منم دوستت دارم من- عاشقتم آرام- منم عاشقتم من- یه دونه ای آرام- شما هم یه دونه ای من- عمرا" اگه لنگتو پیدا کنم آرام- عمرا" اگه لنگه خودتو پیداکنی من- ممممم..... این که الان گفتی یعنی بهم عشق ورزیدی؟ آرام- این که عشق نبود این جک بود مامان! من- ...
28 آبان 1391

وقتی آرام شاعر می شود

اصلا" لازم نیست روزها وساعتها صبر کنم تا طبع شاعری آرام گل کنه و یه شعر از خودش در وَ کنه!!! هر دفعه که کتاب می خونه واسه خودش شعر می گه ( بابا شاااااااعر!)   دوستش داشتم یه عالم می خوام برم تو دل مامانم تو منو ببر از اینجا دوستش نداشتم اصلا" خوب البته انتظار نداشته باشید که یه شعر پر مغزِ بی عیب و نقص بگه, همین که می دونه باید آهنگین باشه و هم قافیه به نظر من کلی شعرِ! این طبع شاعری رو من در یک نفر دیگه دیدم ، ویانا همین امروز این شعر رو گفت: ژوکر دارم یه عالم من خودمم جیب دارم   البته ادامه داشت اما مامانش اومد منم بقیه اش رو یادم رفت . خلاصه که اگه بخوام شعرهای آرام رو اینجا...
28 آبان 1391

دوست خیالی

... اتو دمش رو تاب داد با ناز به من جواب داد نشو تو ... آرام- مامان باناز کیه؟ من- آ........م  اون اتو داشت ناز می کرد و حرف می زد مامان آرام- ( با اشاره به خرگوش کوچولویی که تصویرش در کتاب هست) این بانازِ مامان!   آرام متخصص خلق شخصیت های جدیده, معرفی می کنم: باناز دوست جدید آرام! این شخصیت های جدید گاهی موندگار می شن و گاهی به خاطره ها می پیوندن! مثلا" میشکا و موشکا دوستان خیالی آرام هستند که مدتهاست با ما زندگی می کنند و میون یه چند وقتی هست که به جمع دوستان خیالی آرام اضافه شده و بعضی های دیگه هم یه مدتی با ما زندگی کردن و رفتن! آرام برای میشکا وموشکا کتاب می خونه و گاهی براشون غذا در...
19 آبان 1391

آرام دانا!

چند روز پیش آرام چند تا کتاب زده زیر بغلش و داره می ره که کتاب بخونه آرام- ویانا بیا بریم درسامونو بخونیم ویانا- اینا که درس نیستن, کتابن. کتاب می خونیم که دانا بشیم.   امروز با آرام تو تختش خوابیدم و دارم براش کتاب می خونم آرام- چرا برام کتاب می خونی؟ من- کتاب می خونم که دانا بشی آرام- من که دانا نمی شم, من آرام می شم!!!
18 آبان 1391

کار خصوصی

آرام می خواد بره دستشویی من - بیا کمکت کنم شلوارتو در بیاری آرام - نه! من بزرگم خودم شلوارمو در می یارم تازه بعد از اینکه رفتم توی دستشویی شما نیا تو چون من می خوام یه کار خصوصی بکنم!
17 آبان 1391

ماه

این ماجرا مال چند ماه پیشه اما گفتنش خالی از لطف نیست آرام رو می بردم پارک, شب بود وماه کامل تو آسمون, به آرام گفتم: ماه رو نیگاه کن چه خوشگله آرام دستشو دراز کرد که ماه رو بگیره و وقتی موفق نشد گفت: چرا نمی تونم بگیرمش _ آخه یکم بالاست, ما قدمون نمی رسه ....... _ فکر کنم باید پله آقای کشاورز*رو بزاریم تا دستمون برسه!     * آقای کشاورز یکی از شخصیت های مجموعه shaun the sheep هست
10 آبان 1391

زبان اینکایی!

چند وقته آرام زمان بازی یا وقتی می خواد شیطونی کنه به زبون اختراعی خودش صحبت می کنه, زبان اینکایی! البته این اسمیه که من واسش انتخاب کردم آخه وقتی زبونش عوض می شه فقط  " ک" می شنوی مثلا" وقتی می خواد بگه بیا اینجا می گه " بیکا اینکا" یا مثلا" وقتی می خواد بگه غذا می خورم می گه " غکا می کوکم" زبان مورد نظر هیچ قاعده خاصی نداره و هر دفعه یه تغییر جدید توش پیدا می شه تازه انحصاری هم هست, وقتی همراهیش می کنم و من هم شروع می کنم به زبون اینکایی باهاش حرف می زنم فوری به زبان شیوای فارسی صحبت می کنه! گاهی وقتها هم به یه زبون دیگه حرف می زنه و یه واژه ها یا کلمه هایی به کار می بره که فقط خودش می تونه بگه, در این مواقع اما دلش می خواد یکی هم...
8 آبان 1391

آهنگ اذان

وقت نهار شده و مامان جون سوری خونه ما مهمونه, برای آرام ماکارونی می ریزم  - برای مامان جون سوری هم بریز - من روزه ام عزیزم عصری وقتی اذان گفتن غذا می خورم بعد از چند لحظه...... - مامان ارگ منو بیار آهنگ اذان بزنم تا مامان جون غذا بخوره
2 آبان 1391