آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

بادکنک بازی و خلاقیت

1391/8/14 15:34
نویسنده : ویدا
355 بازدید
اشتراک گذاری

چند مدل بادکنک خریده بودم برای وقتی که حوصله امون سر می ره و دیگه هیچ راهی واسه سرگرم کردن آرام به ذهنم نمی رسه, دیروز از اون وقتهای بی حوصلگی بود.

یه مدل بادکنک بلند بود که وقتی بادش کردم خیلی مورد استقبال آرام قرار گرفت و گفت این شبیه چراغ قوه ست!

همون موقع یه ایده به ذهنم رسید که چطوره ازش بپرسم این بادکنکه دیگه شبیه چیه؟ و آرام گفت شبیه گیتار هم هست وشروع به گیتار زدن کرد و در جا در نقش احسان ( پسر دایی عزیزم که بسیار زیبا گیتار می زنه ) فرو رفت و به من بادکنک دیگه ای رو نشون داد و ازم خواست که ارگ بزنم , همین موقع ویانا هم به ما ملحق شد و گیتار و ارگمون سریعا" در نقش راکت های تنیس ظاهر شدن و یه تنیس جانانه بازی کردیم.

بعدش هم خیلی دلم می خواست که بازی ادامه داشته باشه اما نشد.

خودم شدیدا" به این بازی علاقمند شده بودم منو یاد دوران دانشجوییم می انداخت وقتی خیلی دنبال این بودم که نگاهم یه نگاه خلاقانه باشه به مسائل و به اصطلاح از یه زاویه دیگه به قضیه نگاه کنم, بنا بر این امروز هم بادکنک بازی کردیم و بادکنکمون چکش و شونه هم شد!!!

آرام در حال نواختن پیانو!

اینجا هم یعنی داشت گیتار می زد!

 

آرام همکاری نکرد وگرنه عکسای خیلی باحالی می تونستم بگیرم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دایی داریوش
15 آبان 91 20:22
داستان زنگ بازی ارام جان به سه بخش تقسیم میشود که هر یک از بخش هایش بسیار دارای اهمیت میباشد بخش اول وجود مادری فهیم سر زنده و مسئول برای خلق چنین فضا ی شاد میباشد بخش دوم پدری با کودک درون فوق العاده فعال ودر عین حال بازی گوش که شاید خودش هم متوجه نیست و بخش سوم که البته بخش اصلی می باشد یعنی ارام جان که جان داده است به ظهور نقاط شور و شعف و احساس مسئولیتی که در وجود پدر و مادرش شکوفا شده است و می توان این گونه نتیجه گرفت که شما خانواده ی خوشبختی هستید به شرط ان که ارام جان را درک کرده و با او همراه باشید والسلام...

سپاسگذارم از نظر کارشناسی تون ,از قدیم گفتن حلال زاده به داییش می ره! والسلام!!!