بادکنک بازی و خلاقیت
چند مدل بادکنک خریده بودم برای وقتی که حوصله امون سر می ره و دیگه هیچ راهی واسه سرگرم کردن آرام به ذهنم نمی رسه, دیروز از اون وقتهای بی حوصلگی بود.
یه مدل بادکنک بلند بود که وقتی بادش کردم خیلی مورد استقبال آرام قرار گرفت و گفت این شبیه چراغ قوه ست!
همون موقع یه ایده به ذهنم رسید که چطوره ازش بپرسم این بادکنکه دیگه شبیه چیه؟ و آرام گفت شبیه گیتار هم هست وشروع به گیتار زدن کرد و در جا در نقش احسان ( پسر دایی عزیزم که بسیار زیبا گیتار می زنه ) فرو رفت و به من بادکنک دیگه ای رو نشون داد و ازم خواست که ارگ بزنم , همین موقع ویانا هم به ما ملحق شد و گیتار و ارگمون سریعا" در نقش راکت های تنیس ظاهر شدن و یه تنیس جانانه بازی کردیم.
بعدش هم خیلی دلم می خواست که بازی ادامه داشته باشه اما نشد.
خودم شدیدا" به این بازی علاقمند شده بودم منو یاد دوران دانشجوییم می انداخت وقتی خیلی دنبال این بودم که نگاهم یه نگاه خلاقانه باشه به مسائل و به اصطلاح از یه زاویه دیگه به قضیه نگاه کنم, بنا بر این امروز هم بادکنک بازی کردیم و بادکنکمون چکش و شونه هم شد!!!
آرام در حال نواختن پیانو!
اینجا هم یعنی داشت گیتار می زد!
آرام همکاری نکرد وگرنه عکسای خیلی باحالی می تونستم بگیرم.