تاوان اشتباه
چند هفته پیش وقتی با چند تا از دوستانمون رفته بودیم باغ پرندگان مرتکبِ خطایی شدم نابخشودنی ،باشد که خداوند مرا ببخشد و بیامرزد!!!
از اونجایی که بچه ها آیینه تمام نمای والدینشون هستند، تصمیم گرفتم اشتباهم رو به نوعی جبران کنم، حالا قصه چی بود...
به همراه چند نفر از دوستانم و بچه هاشون رفته بودیم باغ پرندگان، چند ساعتی اونجا بودیم وحسابی خسته، زمان برگشتن که رسید آرام دلش نمی خواست که برگردیم و دوست داشت بیشتر اونجا بمونه من برای اینکه آرام رو با چیزی سرگرم کنم تا موندن رو فراموش کنه شاخه ای از یه درخت کندم و دادم دستِ آرام!!!
کلی عذاب وجدان داشتم از اینکه شاخۀ اون درخت رو شکسته بودم و بیشتر از اون شرمنده بودم به خاطرِ اینکه جلوی چشمای آرام و دوستاش این کارو کردم.
اون شب طوری که آرام بشنوه به مامانم گفتم؛ من خیلی ناراحتم آخه امروز یه کار اشتباه کردم، امروز به یه درخت صدمه زدم.مامانم گفت؛ حالا می خوایی چی کار کنی؟ گفتم؛ فردا می خوام یه درخت بکارم، اینطوری اشتباهم رو جبران می کنم و آرام رو به من گفت؛ منم می تونم کمک کنم؟ بهش گفتم حتما" خیلی خوشحال می شم اگه اینکار رو بکنی
فردای اون روز نشد که درخت بکاریم اما تو هفته ای که گذشت پروژۀ درختکاریمون انجام شد. با نظرِ آرام تصمیم گرفتیم درختِ گیلاس بکاریم و در جایی بکاریم که بتونیم بزرگ شدن و ثمر دادنش رو ببینیم.
آرام و رادین خودشون بیل رو آوردن تا کمی مسئولیت پذیری رو در اونها تقویت کنیم ( سلام مسیحا)، البته خوب بیلش یه خورده سنگین بود باید بهشون کمک می کردیم.
و من عاشقِ اون مدلِ بیل زدنتم نازنینم
بیل انقدر سنگین بود که به تکه گلدانِ شکسته ای رضایت داد آرامِ جان تا خاک ها رو بریزه پای درختِ گیلاسمون.
و انقدر همه چیز دست به دستِ هم داد تا ما تاوانِ اشتباهمون رو بپردازیم که آسمون هم درست وقتی می خواستیم پای درختمون آب بریزم بر ما و درختمون بارید.
درختِ گیلاسمون 3 ساله بود، گمونم سالِ دیگه همین موقع ثمر بده. دلم می خواد آرام بیشتر این ماجرای درخت کاشتن رو به خاطر بیاره تا اون شکستنِ شاخۀ درخت.