آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

درد دل برای آرام

1391/8/25 15:47
نویسنده : ویدا
288 بازدید
اشتراک گذاری

امروز از اون روزها بود که دلم می خواست زودتر تموم بشه. چند روزه برای خوابیدنت خیلی اذیتم می کنی, انقدر آستانه تحملم کم شده که کوچکترین نافرمانی از طرف تو شدیدا" عصبی ام می کنه و چند بار باعث شد سرت داد بزنم...

امروز آخه از دنده چپ بلند شده بودی , بعد از ظهر با هیچ ترفندی نخوابیدی, بعدش ساعت 6 گیج خواب شدی و دوباره بد اخلاقی کردی. بردمت سرزمین ستاره ها که بازی کنی اما اونجا هم حسابی کلافه کردی منو و شب چنان بی انرژی و بی حوصله و خسته بودم که رهات کردم تا هروقت دلت خواست بخوابی وتو در حالی که داشتی واسه خودت کتاب می خوندی خوابت برد, ساعت 1 بعد از 15 ساعت متوالی که بیدار بودی.

این روزها زیاد سرکشی می کنی و بیشتر روی حرفت پا فشاری می کنی ( ترجیح می دم از واژه لجبازی استفاده نکنم)  فریاد می زنی و یاد گرفتی که با گریه مظلوم نمایی کنی.... و به من این حس رو می دی که خیلی دارم زیاده روی می کنم در جدی بودن, منظورم اینه که گاهی حس می کنم زیادی دارم اقتدارمو حفظ می کنم و این اشک تو رو در میاره.

به خاطر حضور تو هست که من به اصلاح خودم فکر می کنم, تو باعث می شی که خودم رو بسازم و مادر بهتری برات باشم , داری یادم می دی که صبر و تحمل ام رو زیاد کنم, من به خودم می بالیدم بخاطر صبوری ام اما تو بهم گوش زد می کنی که: هی انقدر ها هم که فکر می کنی صبور نیستی, به خودت بیا! مواظب رفتارت باش!

به جاش من بهت چی یاد دادم؟ من الگوی خوبی برات نبودم, یادت دادم که وقتی عرصه بهت تنگ می شه کنترلت رو از دست بدی و عصبانی بشی و فریاد بزنی.

فردا یه روز تازه است , دلم می خواد همه چی متفاوت باشه و من یه آدم تازه باشم و پر انرژی و شاد و صبور, همراه با یه عالمه آرامش.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)