وقتی آرام شاعر می شود
اصلا" لازم نیست روزها وساعتها صبر کنم تا طبع شاعری آرام گل کنه و یه شعر از خودش در وَ کنه!!!
هر دفعه که کتاب می خونه واسه خودش شعر می گه ( بابا شاااااااعر!)
دوستش داشتم یه عالم
می خوام برم تو دل مامانم
تو منو ببر از اینجا
دوستش نداشتم اصلا"
خوب البته انتظار نداشته باشید که یه شعر پر مغزِ بی عیب و نقص بگه, همین که می دونه باید آهنگین باشه و هم قافیه به نظر من کلی شعرِ!
این طبع شاعری رو من در یک نفر دیگه دیدم ، ویانا همین امروز این شعر رو گفت:
ژوکر دارم یه عالم
من خودمم جیب دارم
البته ادامه داشت اما مامانش اومد منم بقیه اش رو یادم رفت.
خلاصه که اگه بخوام شعرهای آرام رو اینجا بنویسم مثنوی هفتاد من کاغذ می شه و از حوصله این وبلاگ خارجه اما واسه خود آرام که بعدا" قراره اینجا رو بخونه اونهایی رو که خیلی به نظرم با مزه بودن رو حتما" در پست های بعدی می گم.