وقتی ننه سرما عاشقِ حاجی فیروز می شه!
تو بلوار کشاورز یه نمایش خیابونی برگزار می شد به مناسبت رسیدن نوروز، چه خوب شد که رسیدم بهش!
داستانش از این قرار بود که ننه سرما دلش نمی خواست بره چون عاشقِ حاجی فیروز شده بود و حاجی فیروز هم بالاخره راضیش می کنه که بره.
چقدر خوب بود که اولین حاجی فیروزی که آرام تو عمرش می دید صورتش رو سیاه نکرده بود که آرام وحشت کنه از دیدنش.
و تازه کلی هم مهربون بود دایره زنگی ( یا هر چی که اسمش هست) رو داد به آرام از نزدیک نگاه کنه
اون ننه سرمایی که البته آرام دیده بود خیلی خوشگل و خوشتیپ بود...
کم مونده دیگه بره اون بالا!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی