آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

نقاشی با تیله

این ایده رو از اینجا گرفتم ولی رنگ انگشتی آرام تموم شده بود و من هنوز فرصت نکرده بودم که براش تهیه کنم تا اینکه دیروز بالاخره عملی شد و نتیجه هم عالی بود. اون اثری که خلق می شه خیلی باحاله. آرام که اولش خیلی تو نخ رنگ انگشتی های جدیدی بود که براش گرفته بودم، بعدش هم که رنگ آبی رو به جای کاغذ ریخت رو پاش و فرش ( ببخشید خاله ندا) بعدش هم دید تیله ها جواب نمی ده ترجیح داد با قلم های انگشتی کارش رو تکمیل بکنه! لطفا" برای دیدن اثر هنری آرام به ادامه مطلب مراجعه کنید...     شاهکار که می گن اینه ها! ( مادر بی جنبه که می گن منم دیگه هههه!) ...
10 آذر 1391

جشن سی ماهگی!

تصمیم داشتیم چهارشنبه یه روز پرخاطره رو دوباره بسازیم ، اما کیان از مدرسه می یومد و خیلی خسته می شد بنا بر این برنامه رو کلا" کنسل کردیم و قرار شد تو خونه با لباسهای کیان یه بالماسکۀ کوچیک راه بندازیم. خوب غذای مورد علاقه بچه ها پیتزاست ( و البته مورد علاقه مامان آرام هم!!!) و تازه تو خونه درست کردن پیتزا خیلی بهتر و سالمتره به خصوص که با یه سوسیس خونگی درست بشه. برای اینکه یه ذره فانِ بالماسکمون هم بیشتر بشه فکر کردم به مناسبت دو و نیم سالگیِ آرام یه کیک بخرم و 30 تا شمع هم روش بزارم ، ضمن اینکه آرام عاشق شمع فوت کردن هم هست بنا براین حتما" با استقبال مواجه می شه. لطفا" برای دیدن بقیه عکسها به ادامه مطلب مراجعه کنید! ...
2 آذر 1391

بازیهای اختراعی!

همیشه وقتی می ریم توی یه مجموعۀ بازی, آرام محو تماشای بچه هایی می شه که مشغول بازی ایرهاکی هستند ,(من خودم تا قبل از نگارش این پست اسم این بازی رو نمی دونستم), اما چون میز این بازی خیلی بلنده یه صندلی کوچولو می زاره زیر پاش تا بتونه روی میز رو ببینه, اون میزهای کوچولو هم که هر چند می تونه روش رو ببینه اما نمی تونه باهاش بازی کنه, تا اینکه دیشب آرام ورژن خودش از این بازی رو اختراع کرد: وسایل لازم: 1 عدد میز کوچولو, 2 عدد جعبه کوچولو, 1 عدد در ظرف کنجد   از دیشب همش دست منو می گیره می گه بیا بریم قحلۀ( قلعه) سحرآمیز بازی کنیم و می ریم تو اتاقش و ایر هاکیِ خودمون رو بازی می کنیم. آرام پرت کردن توپ توی حلقه رو هم خیلی دوست دار...
25 آبان 1391

گریم

اولین باری که آرام با مفهوم گریم آشنا شد تازه 2 ساله شده بود. سام ( پسر دختر خاله ام ) توی سرزمین عجایب صورتش رو گریم کرده بود و همونجوری اومد خونه ما, آرام اول جا خورد ولی بعد یواش یواش سام رو شناخت و همش صورتش رو لمس می کرد که مطمئن بشه خودشه! سام با گریم ببری!   در هر صورت از اون روز این خوره گریم افتاد به جون آرام و هر از گاهی درخواست می کرد که بریم سرزمین عجایی ( عجایب) و گریمش کنیم. بار اول که توی سرزمین عجایب حاضر نشد بره زیر دست اون خانم گریمور بشینه, بار دوم هم توی سرزمین ستاره ها تن به گریم نداد, و بالاخره بعد از دو تلاش ناموفق امروز به سادگی و در کمال آرامش ( فکر کنم خیلی خوابش می یومد و یه ذره در عالم هپروت بود) ...
23 آبان 1391

گل بازی

جهت تلطیف روح و روان بچه ها و خودم! و پرورش حواس پنجگانه و رشد و کنترل اعصاب و عضلات و صد البته رشد خلاقیت, امروز صبح مشغول گل بازی شدیم, جای شما بسیار تا بسیار خالی بود, لذت فراوان بردیم. بچه ها گل ها رو تکه تکه کردن, به میز مالیدن, آب روش ریختن تا نرم بشه, دستشون رو روی گل ها کوبیدن و ذره های گل رو روی در و دیوار پاشیدن و دست آخر خسته شدن و رفتن سراغ یه بازی ِ دیگه! چه دنیایی دارن, شاد و سرخوش و در لحظه زندگی می کنند! کاش من بچه بودم!!!   ...
16 آبان 1391

بادکنک بازی و خلاقیت

چند مدل بادکنک خریده بودم برای وقتی که حوصله امون سر می ره و دیگه هیچ راهی واسه سرگرم کردن آرام به ذهنم نمی رسه, دیروز از اون وقتهای بی حوصلگی بود. یه مدل بادکنک بلند بود که وقتی بادش کردم خیلی مورد استقبال آرام قرار گرفت و گفت این شبیه چراغ قوه ست! همون موقع یه ایده به ذهنم رسید که چطوره ازش بپرسم این بادکنکه دیگه شبیه چیه؟ و آرام گفت شبیه گیتار هم هست وشروع به گیتار زدن کرد و در جا در نقش احسان ( پسر دایی عزیزم که بسیار زیبا گیتار می زنه ) فرو رفت و به من بادکنک دیگه ای رو نشون داد و ازم خواست که ارگ بزنم , همین موقع ویانا هم به ما ملحق شد و گیتار و ارگمون سریعا" در نقش راکت های تنیس ظاهر شدن و یه تنیس جانانه بازی کردیم. بعدش هم خیلی...
14 آبان 1391

یه روز پر خاطره

با دوتا از دوستان قرار گذاشتیم که بچه ها رو ببریم قلعه سحرآمیز وبعد بریم سامکو( تنها رستوران غذای دریایی در بندرعباس) . همبازی پسر داشتن یه امتیازیه که تا تجربه اش نکنید متوجه منظورم نمی شید. پسرها یه جورایی جسور هستند واهل ریسک ودخترها کم تحرک هستن ونیاز به توجه دارند, یکی از شرایطی که می شه فراهم کرد تا دخترها دل به دریا بزنند و چیزهای جدید رو تجربه کنند یه همبازیه پسره! برای من که این مسئله خیلی محسوس بود چون آرام در حین بازی کمتر سراغ منو گرفت و ترجیح داد بدون من بازی کنه! آرامش توپی!   آرام :این چرا مثل فنر می مونه ویانا!   خونه عروسکیِ  محبوب وقتی بچه ها رستوران رو رو سرشون می زارن, آسیاب ب...
12 آبان 1391

یه آزمایش علمی

چند وقت پیش توی وبلاگ نی نی آی کیو در ارتباط با سبکی وسنگینی اشیاء زینب جون یه بازی ترتیب داده بودن با دیانا که خیلی تجربه جالبی به نظرم رسیدو تو فکر بودم که یه سری آزمایش علمی که مناسب سن آرام باشه و در ارتباط با آب باشه تا در قالب بازی براش جذاب هم باشه انجام بدم. امروز رفتم سراغ یه سری از کتابهایی که از نمایشگاه کتاب خریده بودم تا ببینم کدومش رو بیارم دم دست که به این کتاب برخوردم   کتاب مربوط به گروه سنی ب و ج هست ولی می شه از توش چند تا ایده جالب آب بازی واسه 2 تا 3 ساله ها استخراج کرد, من آزمایش شناوری رو انتخاب کردم و وسایل مورد نیازش رو برای آرام و ویانا( بهترین دوست آرام) آماده کردم, بچه ها کلی بازی کردن ولی بیشتر م...
10 آبان 1391

اولین بارون پاییزی

ما معمولا" زمستون رو نمی بینیم, آنچه در فصل زمستون اتفاق می افته در واقع پاییزه! الان که پاییزه چی؟ الان در واقع آخرای تابستونه که گرمای خرما پزون* تموم شده و تابستون از تک و تا افتاده اما هنوز گرمه. دیروز که آرام رو برده بودم سه چرخه سواری اصلا" فکر نمی کردم که امروز هوا اینقدر تغییر کنه, امروز بعد از ظهر دیدم هوا ابری شده گفتم بهترین فرصته واسه دریا بنا بر این سریع حاضر شدم و آرام رو بردم کنار دریا تا یه تنی به آب بزنه غافل از اینکه تا دقایقی دیگر قراراست اولین باران پاییزی بر ما ببارد!!! آرام حسابی بازی کرد بر عکس همیشه, گمونم این دفعه چون خورشید نبود خیلی بیشتر لذت برد اینجا رسما" داره شنا می کنه آرام, کاری که هرگز نمی کرد ...
10 آبان 1391