برج میلاد ( قسمتِ اول)
این برج میلاد هم برای خودش داستانی داره تو دنیای آرام، پارسال تابستون مامان جون سوری، وقتی داشتیم از شمال بر می گشتیم، برج میلاد رو به آرام نشون دادن و گفتن که آسانسورش رو پیدا کنه، حالا بماند که چقدر با آرام کلنجار رفتن تا تونستن آسانسور برجِ میلاد رو در حالی که می ره بالا به آرام نشون بدن.
از اون به بعد یکی از سازه هایی که اغلب اوقات در بازیهای لگو و خونه سازی و نقاشی های آرام حضور داره همین برجِ میلادِ.
امروز آرام اون آسانسورِ کذایی رو از نزدیک دید اما بالای برج نرفتیم تا دفعۀ بعد با ویانا بریم.
هر چی تلاش کردیم دستشو مثلِ اون مجسمه بگیره نشد که نشد
نشد این بچۀ ما چمن ببینه و از خود بی خود نشه
یعنی مردۀ اینم که به آرام بگم بخنده و آرام الکی یه جوری دهنش رو کج و کوله بکنه تا دندوناش معلوم بشه که مثلا" داره می خنده
بقیه اش هم باشه واسه قرارمون با ویانا