آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

یکی بود یکی نبود..

1392/6/28 0:00
نویسنده : ویدا
363 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی من تنها بودم

اون روزها عجب صفایی داشت همه دنیا مال من بود، رستوران رفتنمون اون موقع ها دسته جمعی بود، با بچه های دانشگاه می رفتیم و همیشه یه رستوران معمولی و دم دستی رو انتخاب می کردیم که با بودجه امون سازگاری داشته باشه و اصولا" فست فود بود.

چه مناسبتهای آب دوغ خیاری بود اون گرد همایی هامون... یادش بخیر

 

وقتی ما دو نفر شدیم

عجب رستورانهایی می رفتیم، با کلاس، بی کلاس، فست فود، دکه تو خیابون فرقی نمی کرد فقط قسمت مهم ماجرا این بود که با خیال راحت و آسوده غذا می خوردیم

 

وقتی ما یه خانواده سه نفری شدیم

اگه جرات داری بگو بریم رستوران!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان آرام
28 شهریور 92 19:16
یه جمله کلیشه ای بهت بگم؛



ووووووووووووا!



خوبه اسمش آرامه! اگه آرام نبود الان میخواست چقدر شیطنت کنه!







این جمله ایه که ما هرزگاهی میشنویم.











از سارا مامان آرام شماره یا خبری داری؟؟؟؟؟چرا وبلاگش رو اپ نمیکنه؟من نگرانم.








خوب راست می گی آرامِ اما به اندازه یه بچه 3 ساله خوب شیطنت داره فکر کن نمی تونه رو صندلیش دووم بیاره حتی 10 دقیقه، نمکدون و زیر بشقابی و شمع های روی میز که از دستش در امان نیستن حالا فکر کن اینا فقط سر میزه، وقتی از سر میز بلند می شه می خواد به همه جا سر بزنه...



من که همیشه پشیمون می شم از رستوران رفتن با آرام











نه راستش من بی خبرم ازشون