آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

شیرینی پزی!

آشپزی کردن واسه آرام خیلی جالبه و هیجان انگیز. خیلی اوقات وقتی من در حال غذا درست کردن هستم یا کیک می پزم آرامم سریع یه صندلی می زاره و به من می گه که می خواد کمک کنه, منم یه کارای کوچولو مثل هم زدن یا شکستن تخم مرغ بهش می دم و یه جورایی کمک می کنه, البته کمک که چه عرض کنم! چند روز پیش این دستور بیسکوییت رو دیدم و گفتم آرام حتما" عاشقش می شه. با توجه به این که خیلی از اسپانج باب ( به قول خودش بسفنج باب ) خوشش می یاد. خوب خیلی وقت خوبی رو سپری کردیم هر چند که کلی ریخت و پاش کردیم و کلی ظرف کثیف کردیم اما تجربه جالبی بود و ارزششو داشت, به من بیشتر از آرام خوش گذشت انقدر اون مرحله تزئینش واسه منِ  بی تجربه در امر نقاشی, خنده دار بود ...
21 آبان 1391

دوست خیالی

... اتو دمش رو تاب داد با ناز به من جواب داد نشو تو ... آرام- مامان باناز کیه؟ من- آ........م  اون اتو داشت ناز می کرد و حرف می زد مامان آرام- ( با اشاره به خرگوش کوچولویی که تصویرش در کتاب هست) این بانازِ مامان!   آرام متخصص خلق شخصیت های جدیده, معرفی می کنم: باناز دوست جدید آرام! این شخصیت های جدید گاهی موندگار می شن و گاهی به خاطره ها می پیوندن! مثلا" میشکا و موشکا دوستان خیالی آرام هستند که مدتهاست با ما زندگی می کنند و میون یه چند وقتی هست که به جمع دوستان خیالی آرام اضافه شده و بعضی های دیگه هم یه مدتی با ما زندگی کردن و رفتن! آرام برای میشکا وموشکا کتاب می خونه و گاهی براشون غذا در...
19 آبان 1391

آرام دانا!

چند روز پیش آرام چند تا کتاب زده زیر بغلش و داره می ره که کتاب بخونه آرام- ویانا بیا بریم درسامونو بخونیم ویانا- اینا که درس نیستن, کتابن. کتاب می خونیم که دانا بشیم.   امروز با آرام تو تختش خوابیدم و دارم براش کتاب می خونم آرام- چرا برام کتاب می خونی؟ من- کتاب می خونم که دانا بشی آرام- من که دانا نمی شم, من آرام می شم!!!
18 آبان 1391

کار خصوصی

آرام می خواد بره دستشویی من - بیا کمکت کنم شلوارتو در بیاری آرام - نه! من بزرگم خودم شلوارمو در می یارم تازه بعد از اینکه رفتم توی دستشویی شما نیا تو چون من می خوام یه کار خصوصی بکنم!
17 آبان 1391

گل بازی

جهت تلطیف روح و روان بچه ها و خودم! و پرورش حواس پنجگانه و رشد و کنترل اعصاب و عضلات و صد البته رشد خلاقیت, امروز صبح مشغول گل بازی شدیم, جای شما بسیار تا بسیار خالی بود, لذت فراوان بردیم. بچه ها گل ها رو تکه تکه کردن, به میز مالیدن, آب روش ریختن تا نرم بشه, دستشون رو روی گل ها کوبیدن و ذره های گل رو روی در و دیوار پاشیدن و دست آخر خسته شدن و رفتن سراغ یه بازی ِ دیگه! چه دنیایی دارن, شاد و سرخوش و در لحظه زندگی می کنند! کاش من بچه بودم!!!   ...
16 آبان 1391

بادکنک بازی و خلاقیت

چند مدل بادکنک خریده بودم برای وقتی که حوصله امون سر می ره و دیگه هیچ راهی واسه سرگرم کردن آرام به ذهنم نمی رسه, دیروز از اون وقتهای بی حوصلگی بود. یه مدل بادکنک بلند بود که وقتی بادش کردم خیلی مورد استقبال آرام قرار گرفت و گفت این شبیه چراغ قوه ست! همون موقع یه ایده به ذهنم رسید که چطوره ازش بپرسم این بادکنکه دیگه شبیه چیه؟ و آرام گفت شبیه گیتار هم هست وشروع به گیتار زدن کرد و در جا در نقش احسان ( پسر دایی عزیزم که بسیار زیبا گیتار می زنه ) فرو رفت و به من بادکنک دیگه ای رو نشون داد و ازم خواست که ارگ بزنم , همین موقع ویانا هم به ما ملحق شد و گیتار و ارگمون سریعا" در نقش راکت های تنیس ظاهر شدن و یه تنیس جانانه بازی کردیم. بعدش هم خیلی...
14 آبان 1391

یه روز پر خاطره

با دوتا از دوستان قرار گذاشتیم که بچه ها رو ببریم قلعه سحرآمیز وبعد بریم سامکو( تنها رستوران غذای دریایی در بندرعباس) . همبازی پسر داشتن یه امتیازیه که تا تجربه اش نکنید متوجه منظورم نمی شید. پسرها یه جورایی جسور هستند واهل ریسک ودخترها کم تحرک هستن ونیاز به توجه دارند, یکی از شرایطی که می شه فراهم کرد تا دخترها دل به دریا بزنند و چیزهای جدید رو تجربه کنند یه همبازیه پسره! برای من که این مسئله خیلی محسوس بود چون آرام در حین بازی کمتر سراغ منو گرفت و ترجیح داد بدون من بازی کنه! آرامش توپی!   آرام :این چرا مثل فنر می مونه ویانا!   خونه عروسکیِ  محبوب وقتی بچه ها رستوران رو رو سرشون می زارن, آسیاب ب...
12 آبان 1391

ماه

این ماجرا مال چند ماه پیشه اما گفتنش خالی از لطف نیست آرام رو می بردم پارک, شب بود وماه کامل تو آسمون, به آرام گفتم: ماه رو نیگاه کن چه خوشگله آرام دستشو دراز کرد که ماه رو بگیره و وقتی موفق نشد گفت: چرا نمی تونم بگیرمش _ آخه یکم بالاست, ما قدمون نمی رسه ....... _ فکر کنم باید پله آقای کشاورز*رو بزاریم تا دستمون برسه!     * آقای کشاورز یکی از شخصیت های مجموعه shaun the sheep هست
10 آبان 1391

یه آزمایش علمی

چند وقت پیش توی وبلاگ نی نی آی کیو در ارتباط با سبکی وسنگینی اشیاء زینب جون یه بازی ترتیب داده بودن با دیانا که خیلی تجربه جالبی به نظرم رسیدو تو فکر بودم که یه سری آزمایش علمی که مناسب سن آرام باشه و در ارتباط با آب باشه تا در قالب بازی براش جذاب هم باشه انجام بدم. امروز رفتم سراغ یه سری از کتابهایی که از نمایشگاه کتاب خریده بودم تا ببینم کدومش رو بیارم دم دست که به این کتاب برخوردم   کتاب مربوط به گروه سنی ب و ج هست ولی می شه از توش چند تا ایده جالب آب بازی واسه 2 تا 3 ساله ها استخراج کرد, من آزمایش شناوری رو انتخاب کردم و وسایل مورد نیازش رو برای آرام و ویانا( بهترین دوست آرام) آماده کردم, بچه ها کلی بازی کردن ولی بیشتر م...
10 آبان 1391

اولین بارون پاییزی

ما معمولا" زمستون رو نمی بینیم, آنچه در فصل زمستون اتفاق می افته در واقع پاییزه! الان که پاییزه چی؟ الان در واقع آخرای تابستونه که گرمای خرما پزون* تموم شده و تابستون از تک و تا افتاده اما هنوز گرمه. دیروز که آرام رو برده بودم سه چرخه سواری اصلا" فکر نمی کردم که امروز هوا اینقدر تغییر کنه, امروز بعد از ظهر دیدم هوا ابری شده گفتم بهترین فرصته واسه دریا بنا بر این سریع حاضر شدم و آرام رو بردم کنار دریا تا یه تنی به آب بزنه غافل از اینکه تا دقایقی دیگر قراراست اولین باران پاییزی بر ما ببارد!!! آرام حسابی بازی کرد بر عکس همیشه, گمونم این دفعه چون خورشید نبود خیلی بیشتر لذت برد اینجا رسما" داره شنا می کنه آرام, کاری که هرگز نمی کرد ...
10 آبان 1391