آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

گل و گلدون

فرق تهران با شهرهای کوچیک اینه که تلنگر زیاد داره، تلنگر به فکرت و به روحت، فقط کافیه نیم ساعت بری توی خیابون  تا شاهدِ انواع و اقسامِ تصاویرِ تکان دهنده باشی؛ آلودگیِ هوا، بچه های کار، عصبانیتِ بدونِ توجیهِ مردم در ترافیک، صورت های بدون لبخند حتی برای یه بچۀ با نمکِ مامانی که با نگاهش بهت می گه بابا جون چرا بهم نمی خندی آخه...! خوب خیلی شلوغش کردم غرض گفتن مطلبِ لطیفِ دیگه ای بود البته. اون تلنگره قرار نیست که همیشه چیزهای بد و منفی به ذهنت بیاره گاهی قراره روحت رو تلطیف بکنه. من تهران که هستم زیاد گل می خرم از اون دست فروش هایی که سر چهار راه ها وقتی پشت ترافیک منتظر سبز شدنِ چراغ هستی می یان و بهت می گن؛ گل نمی خوایی؟، گل بدم؟ ...
18 دی 1391

سوغاتی بندر!

بابا مهدی داره فردا می یاد تهران پیشمون ( آخ جون!)، پای تلفن به آرام می گه ؛ بابایی چیزی نمی خوایی برات از بندر بیارم؟ آرام - چرا می خوام، لطفا" خاله ندا رو برام بیار!!! ...
17 دی 1391

دماوند

از بی اکسیژنیِ  تهران پناه بردیم به دماوند، هم آرام تا به حال برف رو لمس نکرده بود هم چند روز بود که یه نفسِ عمیقِ بی دغدغه نکشیده بودیم .   چند روز پیش که تهران برف اومد فقط از توی بالکن به بارشِ با کرشمه اش نگاه کردیم و بعد از تموم شدنش چون تو اوج تب آرام بود نتونستیم بریم بیرون که آرام از نزدیک هم برف رو لمس کنه. دماوند هم چند روز پیش برف اومده بود و برفی که روی زمین نشسته بود تقریبا" آب شده بود اما انقدری بود که دردونۀ من اینطوری ذوق کنه؛ و بعد از اینکه دستش رو می زاره روی برف اینطوری دست کوچولوش یخ بزنه و چرا های کودکانه اش شروع بشه که چرا دستم یخ کرد؟ چرا برف آب شد؟ چرا دستکش ندارم؟.... و خودش به تنهای...
15 دی 1391

2013

!Happy new yaer این عکس مربوط به جشنیِ  که به مناسبت سال نو میلادی توی Happy house بر گزار شد و اصلا" به آرام خوش نگذشت چون دقیقا" 2 ساعت قبل از شروع این برنامه تب کرد....بله بازم تب! ...
12 دی 1391

آرام و ویانا

خلاصه بعد از 3 هفته جدایی این دو تا دوست همدیگه رو دیدن و چه دیدنی...! حدود 1 ساعت فقط داشتن با هم صحبت می کردن و خاطره تعریف می کردن،واقعا" خاطره می گفتنا!!! خیلی باحال بود منتها چون در حال رانندگی بودم نتونستم ازشون فیلم بگیرم به خاطر همین اینجا می نویسم که یادشون نره  که حتی در سه سالگی هم دور بودن از هم رو حس می کردن و حضورشون برای هم ارزش داشته. ...
12 دی 1391

عشقولانه های آرام

  * داریم با هم بازی می کنیم، با دستِ کوچیک و خوشگلش تظاهر می کنه که قلبِ منو بر داشته و داره  می خوره، من هم مثلا" قلبم رو ازش پس می گیرم و می زارم سر جاش و می گم عشق شما تو قلبمه نمی خوام به کسی بدمش! دو باره این کارو تکرار می کنه اما این دفعه قلبم رو می زاره روی چشمش و می گه مامان این دفعه نمی تونی بر داری، تو چشمام نگاه کن، عشق رو می بینی تو چشمام!!! و من اون لحظه فقط می خوام از عشق آرام بمیرم.   * مثل گربه صورتش رو می ماله به صورتم، بهش می گم چی کار می کنی آرام؟ می گه - دارم بوت می کنم، خوشم می یاد شما رو بو می کنم مامان   * در حال بازی کردن یه واژۀ بد به کار می بره، بهش می گم آرام این حرفی که الان زد...
10 دی 1391

گرمسار

گرمسار شهر آبا و اجدادیِ منه، هیچ وقت توی این شهر زندگی نکردم اما همیشه وقتی به اونجا سفر می کنم احساس دلتنگی شدیدی بهم دست می ده. انگار همه عمرم اونجا بودم و تعلق خاطر دارم بهش، هرچند که هر دفعه بیشتر از 3 روز نمی مونم اما همۀ آدمهای این شهر به من انرژی می دن دوستشون دارم و امیدوارم همیشه شاد باشن و پر از آرامش که مایۀ آرامش من هستن. آب و هوای این شهر بیابانی و خشکِ واسه همین زمستون خیلی سردی داره، این چند روزی که اونجا بودم حسابی سرد بود و آرام برای اولین بار در عمرش شاهد خروج بخار از دهنش بود و کلی بابت این قضیه هم هیجان زده می شد و توی اون سرما منو مجبور می کرد که بریم بیرون تا بخار درست کنه!!!   ما این چند روز مهمون عمو جا...
8 دی 1391

آرام و باب اسفنجی

آماده ايد بچه ها؟ پس همه با هم: هو ليوز اين ا پاين اپل آندر ذ سي اسپانج باب اسكور پنتس ابزربنت اند يلو اند پرس ايز هي اسپانج باب اسكور پنتس اسپانج باب اسكور پنتس اسپانج باب اسكور پنتس اسپانج باااااااااااااااااااااااااب اسكور پـــــــــــــــــــــــــــــــــنتس دارادي ديدام ديدام همينجا رسما مينويسم كه ثبت شه: اگر بانويي تشريف داريد كه توي اين سن علي رغم عدم وجود هيچگونه بچه مچه در كل خانواده تون تمامي اپيزدهاي اسپانج باب رو ديديد و كماكان هر روز تكرارشون رو تماشا ميكنيد و تو خونه راه ميريد و آهنگش رو داد ميزنيد... از سلامت كامل روحي و رواني برخورداريد ولو اينكه مامانتون مرتب متذكر شه كه: "پس تو كي ميخواي بزرگ شي بچه؟" نوش...
6 دی 1391