امروز از اون روزها بود که دلم می خواست زودتر تموم بشه. چند روزه برای خوابیدنت خیلی اذیتم می کنی, انقدر آستانه تحملم کم شده که کوچکترین نافرمانی از طرف تو شدیدا" عصبی ام می کنه و چند بار باعث شد سرت داد بزنم... امروز آخه از دنده چپ بلند شده بودی , بعد از ظهر با هیچ ترفندی نخوابیدی, بعدش ساعت 6 گیج خواب شدی و دوباره بد اخلاقی کردی. بردمت سرزمین ستاره ها که بازی کنی اما اونجا هم حسابی کلافه کردی منو و شب چنان بی انرژی و بی حوصله و خسته بودم که رهات کردم تا هروقت دلت خواست بخوابی وتو در حالی که داشتی واسه خودت کتاب می خوندی خوابت برد, ساعت 1 بعد از 15 ساعت متوالی که بیدار بودی. این روزها زیاد سرکشی می کنی و بیشتر روی حرفت پا فشاری می کنی...