آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

نوستالژی نوروز!

بچه که بودم اسفند برام یه حال و هوای دیگه ای داشت، اصلا" بوی عید می اومد نمی دونم دقیقا" بوی چی بود ولی یه بویی بود که فقط مال عید بود، حاجی فیروز قشنگ تر می خوند، درختها یه جور دیگه ای بهاری می شدن، انقدر ذوقِ لباس های تازۀ عیدمون رو داشتیم که شبها با لباسهای عیدمون می خوابیدیم، واسه عیدی هایی که می گرفتیم از یه ماهِ قبل برنامه ریزی می کردیم ،چهارشنبه سوری که دیگه نگو ، آتیش بازی اصلا" خانوادگی بود اون موقع ها نه ترقه ای بود و نه صدای انفجاری در کار بود فقط مردم گله به گله آتیش روشن می کردن و از روی آتیش می پریدن تا بیماری های سال کهنه رو به آتیش بِدن و گرمی و سرخی رو از آتیش بگیرن و سال نو رو با شادی و سلامتی آغاز کنن.توی خیابون هلهله ای...
27 اسفند 1391

دبی

بزرگترین تجربه ام در این سفر این بود که دفعۀ بعدی که خواستم برم سفرهایی از این دست  که پیاده روی زیاد داره، حتما" حتما" حتما" کالسکه با خودم ببرم، فرقی نداره که آرام  3 ساله باشه یا 4 ساله یا 5 ساله! حالا که برگشتم یه فیزیو تراپیِ اساسی نیاز دارم از بس که آرام رو بغل کردم. آرامِ جان وقتی فواره آبشار یا هر چیزی که آب توش باشه می دید از خودش بی خود می شد و چنان ذوقی می کرد که ملت فکر می کردن ما از یه جایی اومدیم که احتمالا" سالهاست خشکسالی اومده و این بچه تا حالا آب ندیده که انقدر هیجانزده می شه و می خواد آبِ مورد نظر رو امتحان کنه ببینه اصلا" چی هست! و چمن هم که می بینه باید کفشها رو از پا در بیاره و پا برهنه روی چمن ...
26 اسفند 1391

درخت هندوانه!

به اتفاق جگر گوشۀ نازنینم امروز مراسم درختکاری داشتیم؛ من- آرام امروز روز درختکاریه، می خواییم درختِ انبه بکاریم آرام- مامان من دلم می خواد درختِ هندوانه بکارم من- هندوانه درخت نداره بوته داره عزیزم آرام- پس کی روزِ بوته کاری می شه که من بوته هندوانه بکارم!   عکسهای درختکاریِ نازگلمون هم در ادامۀ مطلب ببینید ...
15 اسفند 1391

روزی برای فکر کردن

دیروز( 22 فوریه) روز تفکر بود، حتی اسمش هم آدم رو به فکر فرو می بره. فکر کردن اصول داره و به سادگی می شه یه متفکر شد، نه به این معنی که یه اختراع یا اکتشافی بکنی به این معنی که بتونی خوب رو از بد تشخیص بدی و راه درست رو انتخاب کنی و کدوم مادری هست که دوست نداشته باشه فرزندِ دلبندش دارای این مهارت باشه؟  دلم می خواد  بدونی که از زندگی چی می خوای و راهت رو ، راهی که خودت دوست داری و می دونی که درسته نه اون راهی که من بهت نشون بدم، به درستی و با درایت انتخاب کنی و همون کسی بشی و به همون چیزهایی برسی که خواستۀ خودت بوده. خیلی هم سخت نیست فقط باید یاد بگیری که فکر کنی یا بهتره بگم درست فکر کنی. امیدوارم وقتی این پست رو می خونی یه ...
5 اسفند 1391

جمعۀ رنگی

چند وقته بساطِ آبرنگ و کاغذ روی دیوار رو جمع کردم  که یکم خلوت بشه واسه همین دیگه نقاشی برنامۀ هر روزمون نیست، هر وقت یادم باشه و وقت کنیم نقاشی می کنیم. امروز صبح آرام به اتفاق دوستاش ویانا و عسل یه نمایشگاه نقاشی با آبرنگ راه انداختن، یه نمایشگاه کوچولو؛ سی دی موتزارت رو گذاشتم و به بچه ها گفتم بیایید این آهنگی رو که می شنویم نقاشی کنیم، نمی دونم که اصلا" متوجه منظورم شدن یا نه ولی به آرام که گفتم چی کشیدی گفت... سی دی موتزارت رو گذاشتم و به بچه ها گفتم بیایید این آهنگی رو که می شنویم نقاشی کنیم، نمی دونم که اصلا" متوجه منظورم شدن یا نه ولی به آرام که گفتم چی کشیدی گفت ابر و باد رو کشیدم این خط هم می زارم دورشون که ابرا نیفتن ...
5 اسفند 1391

به زودی...

داریم آکادمی نگاه می کنیم، هومن و بابک دارن صحبت می کنن، آرام رو به من - مامان این آقاهه مثل باباجون کچله - اِ آرام بابا جون که کچل نیست - خوب به زودی کچل می شه - ...
4 اسفند 1391

به آیینِ مهر

دختر نیکونهادِ من! اگه یه روز عاشق شدی و دلت پر میکشید برای روزی که تمام عشق و دلدادگیت رو به نیمه ی یافته شده ت هدیه کنی، دلم میخواد اون روز "سپندارمذگان" باشه. آرزو میکنم که نیمه ی دیگر تو هم این روز رو به نام تو و عشق، همیشه پاس بداره و هر سال با شکوه هر چه تمام تر برات جاودانه کنه. یادت باشه که پیام من رو به فرزندتم برسونی تا سینه به سینه این آیین رو مانا کنن. بیست و نهم بهمن رو توی روزمرگیات به رنگ قلبی عشق، حیات ببخش. +   پ.ن؛ این پست رو با همین عنوان از وبلاگ نیروانای عزیزم اینجا کپی کردم. ...
30 بهمن 1391

جزیرۀ هرمز

چند سالی بود که دلم می خواست برم به این جزیره تا از سواحلِ بکرش لذت ببرم ، وقتی برای اولین بار بزرگترین فرش خاکی در دنیا دراین جزیره طراحی و اجرا شد اشتیاقم برای رفتن به اونجا بیشتر هم شد تا اینکه امسال وقتی شنیدم جمعه از چهارمین فرش خاکی رونمایی می کنند عزمم رو جزم کردم و به همراهِ دوستم و آرام و ویانا عازم این جزیره شدیم. مز داستان این فرشِ خاکی اینه که یه گروهی به نام گروه هنرِ نوِ هرمز با الهام از اسطوره های خاص استان هرمزگان این فرش های خاکی رو طراحی می کنن که از 12 طیف رنگیِ خاکِ موجود در جزیرۀ هرمز در این طراحی به کار برده شده. اسطورۀ امسال (که چهارمین سالِ اجرای این طرح هست) مِلمِداس انتخاب شده بود. مِلمِداس موجودی است افسان...
30 بهمن 1391

مهمان عزیز ( قسمت دوم)

مهمونِ عزیزِ ما باعث شد که ما یه کم به جاهای نرفتۀ شهرمون پا بزاریم و به این نتیجه برسیم که بابا وقتی مهمون نداری لااقل سوراخ سومبه های شهرتو پیدا کن که وقتی ازت می پرسن خوب حالا کجا بریم، برنگردی بگی دریا ،انگاری که اینجا فقط دریا داره. در همین راستا ما یه سر به نمایشگاه مارهای سمی و غیر سمی زدیم و عجب جای باحالی بود. و من چقدر دلم می خواست که آرام هم یه همچین عکسی با این آقای مار می انداخت ولی نمی دونم چی شد که بعد از اینکه سام عکس گرفت پشیمون شد اصلا" بره طرفش.   ...
28 بهمن 1391