آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

بادکنک بازی و خلاقیت

چند مدل بادکنک خریده بودم برای وقتی که حوصله امون سر می ره و دیگه هیچ راهی واسه سرگرم کردن آرام به ذهنم نمی رسه, دیروز از اون وقتهای بی حوصلگی بود. یه مدل بادکنک بلند بود که وقتی بادش کردم خیلی مورد استقبال آرام قرار گرفت و گفت این شبیه چراغ قوه ست! همون موقع یه ایده به ذهنم رسید که چطوره ازش بپرسم این بادکنکه دیگه شبیه چیه؟ و آرام گفت شبیه گیتار هم هست وشروع به گیتار زدن کرد و در جا در نقش احسان ( پسر دایی عزیزم که بسیار زیبا گیتار می زنه ) فرو رفت و به من بادکنک دیگه ای رو نشون داد و ازم خواست که ارگ بزنم , همین موقع ویانا هم به ما ملحق شد و گیتار و ارگمون سریعا" در نقش راکت های تنیس ظاهر شدن و یه تنیس جانانه بازی کردیم. بعدش هم خیلی...
14 آبان 1391

یه روز پر خاطره

با دوتا از دوستان قرار گذاشتیم که بچه ها رو ببریم قلعه سحرآمیز وبعد بریم سامکو( تنها رستوران غذای دریایی در بندرعباس) . همبازی پسر داشتن یه امتیازیه که تا تجربه اش نکنید متوجه منظورم نمی شید. پسرها یه جورایی جسور هستند واهل ریسک ودخترها کم تحرک هستن ونیاز به توجه دارند, یکی از شرایطی که می شه فراهم کرد تا دخترها دل به دریا بزنند و چیزهای جدید رو تجربه کنند یه همبازیه پسره! برای من که این مسئله خیلی محسوس بود چون آرام در حین بازی کمتر سراغ منو گرفت و ترجیح داد بدون من بازی کنه! آرامش توپی!   آرام :این چرا مثل فنر می مونه ویانا!   خونه عروسکیِ  محبوب وقتی بچه ها رستوران رو رو سرشون می زارن, آسیاب ب...
12 آبان 1391

ماه

این ماجرا مال چند ماه پیشه اما گفتنش خالی از لطف نیست آرام رو می بردم پارک, شب بود وماه کامل تو آسمون, به آرام گفتم: ماه رو نیگاه کن چه خوشگله آرام دستشو دراز کرد که ماه رو بگیره و وقتی موفق نشد گفت: چرا نمی تونم بگیرمش _ آخه یکم بالاست, ما قدمون نمی رسه ....... _ فکر کنم باید پله آقای کشاورز*رو بزاریم تا دستمون برسه!     * آقای کشاورز یکی از شخصیت های مجموعه shaun the sheep هست
10 آبان 1391

یه آزمایش علمی

چند وقت پیش توی وبلاگ نی نی آی کیو در ارتباط با سبکی وسنگینی اشیاء زینب جون یه بازی ترتیب داده بودن با دیانا که خیلی تجربه جالبی به نظرم رسیدو تو فکر بودم که یه سری آزمایش علمی که مناسب سن آرام باشه و در ارتباط با آب باشه تا در قالب بازی براش جذاب هم باشه انجام بدم. امروز رفتم سراغ یه سری از کتابهایی که از نمایشگاه کتاب خریده بودم تا ببینم کدومش رو بیارم دم دست که به این کتاب برخوردم   کتاب مربوط به گروه سنی ب و ج هست ولی می شه از توش چند تا ایده جالب آب بازی واسه 2 تا 3 ساله ها استخراج کرد, من آزمایش شناوری رو انتخاب کردم و وسایل مورد نیازش رو برای آرام و ویانا( بهترین دوست آرام) آماده کردم, بچه ها کلی بازی کردن ولی بیشتر م...
10 آبان 1391

اولین بارون پاییزی

ما معمولا" زمستون رو نمی بینیم, آنچه در فصل زمستون اتفاق می افته در واقع پاییزه! الان که پاییزه چی؟ الان در واقع آخرای تابستونه که گرمای خرما پزون* تموم شده و تابستون از تک و تا افتاده اما هنوز گرمه. دیروز که آرام رو برده بودم سه چرخه سواری اصلا" فکر نمی کردم که امروز هوا اینقدر تغییر کنه, امروز بعد از ظهر دیدم هوا ابری شده گفتم بهترین فرصته واسه دریا بنا بر این سریع حاضر شدم و آرام رو بردم کنار دریا تا یه تنی به آب بزنه غافل از اینکه تا دقایقی دیگر قراراست اولین باران پاییزی بر ما ببارد!!! آرام حسابی بازی کرد بر عکس همیشه, گمونم این دفعه چون خورشید نبود خیلی بیشتر لذت برد اینجا رسما" داره شنا می کنه آرام, کاری که هرگز نمی کرد ...
10 آبان 1391

زبان اینکایی!

چند وقته آرام زمان بازی یا وقتی می خواد شیطونی کنه به زبون اختراعی خودش صحبت می کنه, زبان اینکایی! البته این اسمیه که من واسش انتخاب کردم آخه وقتی زبونش عوض می شه فقط  " ک" می شنوی مثلا" وقتی می خواد بگه بیا اینجا می گه " بیکا اینکا" یا مثلا" وقتی می خواد بگه غذا می خورم می گه " غکا می کوکم" زبان مورد نظر هیچ قاعده خاصی نداره و هر دفعه یه تغییر جدید توش پیدا می شه تازه انحصاری هم هست, وقتی همراهیش می کنم و من هم شروع می کنم به زبون اینکایی باهاش حرف می زنم فوری به زبان شیوای فارسی صحبت می کنه! گاهی وقتها هم به یه زبون دیگه حرف می زنه و یه واژه ها یا کلمه هایی به کار می بره که فقط خودش می تونه بگه, در این مواقع اما دلش می خواد یکی هم...
8 آبان 1391

از شیشه گرفتن

شیشه خوردن آرام کم کم داشت تبدیل به معضل می شد, اولا" که حاضر نبود بدون شیر خوردن بخوابه تازه بعد از اینکه شیرش رو می خورد باید شیشه خالی رو  بغل می کرد و می خوابید. شیر خوردن قبل از خواب به شدت باعث پوسیدگی دندان های شیری می شه و آرام نه تنها قبل از خواب, بلکه به دفعات در نیمه های شب شیر می خورد, این بغل کردن شیشه هم وابستگیِ خوشایندی نبود برای من البته! با وجودی که از مدتها قبل تصمیم گرفته بودم این کارو انجام بدم اما ترس از بد قلقی و بی تابی آرام از یه طرف و کم آوردن و تسلیم شدن خودم در برابر این بد قلقی ها از طرف دیگه مانع می شد که این تصمیم عملی بشه ولی  بالاخره این پروژه رو اجرا کردم و امشب پنجمین شبیه که عزیز دلم شیشه نمی...
5 آبان 1391

آهنگ اذان

وقت نهار شده و مامان جون سوری خونه ما مهمونه, برای آرام ماکارونی می ریزم  - برای مامان جون سوری هم بریز - من روزه ام عزیزم عصری وقتی اذان گفتن غذا می خورم بعد از چند لحظه...... - مامان ارگ منو بیار آهنگ اذان بزنم تا مامان جون غذا بخوره
2 آبان 1391

کیش (قسمت آخر)

آرام خیلی اهل پیاده روی نیست و ترجیح می ده که یکی بغلش کنه, به همین خاطر فکر کردم کالسکه خیلی به کارم بیاد بنابراین با خودم بردمش. 1 بار توی باغ پرندگان آرام به مدت 2 ساعت توی کالسکه اش خواب بود و یکبار هم یه نیم ساعتی توی بازار چون مشغول خوردن تنقلات بود تو کالسکه نشست. خوب خیلی به درد آرام نخورد اما به درد من ...! حداقل به عنوان چرخ دستی, کیسه های خریدمو باهاش حمل کردم عاشقِ اون سیبیلاتم هستم دخترکم   آرام به مطالعه خیلی علاقه داره و گاهی برای خودش کتاب یا روزنامه می خونه و قصه های جدید از خودش خلق می کنه, تو این سفر اما قصه های روی تابلوها!!! هم براش جذاب شده بودن اینجا تو ایستگاه تاکسی قصه یه مورچه کوچولو...
29 مهر 1391